بانوی مهربان غزل زاده ی متین
ای آفتاب بافته گیسوی نازنین!
امشب به نام چشم تو آغاز می کنم
شعری جدید با کلماتی که بعد از این -
تندیسی از شجاعت و عشق و لطافت ست
تصویری از نجابتِ دریا، ام البنین
مثل غروبِ خلوتِ زهرا، زلال و پاک
بانوی آب و آینه، یعنی غزل ترین
گُر می زند میان گلویم چکاوکی
دستِ نجیبِ سرو تو افتاده بر زمین
امواجِ مشکِ چشمِ تو جاری ترین سرود
داغِ چهار نخلِ تو، زیباترین یقین
روییده در سکوتِ بیابان، صدای تو
سر داده در گلوی زمین، ناله ای حزین
دستی کنار علقمه فریاد می زند:
بر غیرت و شهامت و صبر تو آفرین
- شنبه
- 10
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 15:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه