• پنج شنبه 6 دی 03


غزل حضرت عباس(ع) -( اين دشت نديده است بهاراني از اين دست )

1765
2

 اين دشت نديده است بهاراني از اين دست
بر سينه ی خود نم نم باراني از اين دست
از كوه بپرسيد چه آمد به سر ماه
در ساحل امواج خروشاني از اين دست
بر پهنه ی اين خاك عطشناك وزيده ست
ناگفته نماند كه چه طوفاني از اين دست
با تير تو را بدرقه كردند كه باشد -
بر سفره ی چشمان تو مهماني از اين دست
بين الحرميني شد و در عرش درخشيد
هر جا كه كشيدند خياباني از اين دست
تاريخ نگاران همه گشتند و نديدند
بر صفحه ی تاريخ شهيداني از اين دست
از موي پريشان تو الهام گرفتيم
يك عمر در اشعار پريشاني از اين دست
وقتي كه سلاطين جهان تشنه ی اينند
تا دست بگيرند به داماني از اين دست
ما بين دو دست تو چرا فاصله افتاد؟
اين قصّه چرا داشته پاياني از اين دست

شاعر : احمد علوی

  • دوشنبه
  • 12
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 6:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران