جشن امسال عجب می چسبد
قال با حال عجب می چسبد
زدن بال عجب می چسبد
حافظ و فال عجب می چسبد
فال آمد که به میخانه برو
در پی باده و پیمانه برو
می زنم باده کمی مست شوم
بی خبر از همه ی هست شوم
بی غش و ساده و یکدست شوم
آن چه مقصود نگار است شوم
قصدم این است که نوکر باشم
نوکر آل پیمبر باشم
من به این نوکری ایمان دارم
نوکرم، جلوه ی سلطان دارم!
بر سرم تاج سلیمان دارم
محضر شاه خراسان ... دارم ...
.... می کنم عرض ارادت به به
خدمت بانوی عصمت به به
چه شبی شد شب میلاد رسید
باده ی عشق به تعداد رسید
جبرییل آمد و امداد رسید
وحی از پنجره فولاد رسید : ...
... بنویسید فراوان ... آمد
عمّه ی شاه خراسان آمد
نمک سفره ی مولا زینب
معنی واژه ی زهرا زینب
همه ی زندگی ما زینب
شصت و نه بار بگو: « یا زینب »
نام او را ببر از شوق و شعف
تا بگیری صله از شاه نجف
نام تو گوهر نایاب شده
محو لبخند تو ارباب شده
بی سبب نیست که بی تاب شده
فاطمه قند دلش آب شده
تا که نام تو به لب می روید
خود به خود شهد رطب می روید
کوثر حضرت کوثر هستی
زین اب هستی و زیور هستی
زینت فاتح خیبر هستی
خطبه ات گفت که حیدر هستی
همه دیدند هنر داری تو
مثل عبّاس جگر داری تو
ذوالفقار سخنت برّان است
یکی از لشکر تو طوفان است
دشمن از قدرت تو حیران است
بی سبب نیست که سر گردان است
دیده هر بار حریف همه ای
پرورش یافته ی فاطمه ای
شاعر : محمد فردوسی
- چهارشنبه
- 14
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 6:0
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد فردوسی
ارسال دیدگاه