• شنبه 8 اردیبهشت 03

 حمید رمی

شعر ولادت حضرت زینب(س) -( مي نويسم عشق چون تفسير شد با نام تو )

2499
2

مي نويسم عشق چون تفسير شد با نام تو
مي نويسم شور چون تعبير شد با نام تو
تا كه در عرش الهي نام زيبايت شكفت
ذكر هر مُلك و مَلَك تكبير شد با نام تو
شادي و غم در وجود پُر زِ نورت جلوه كرد
جمع بين اين دو تا تصوير شد با نام تو
مي نويسم پا به پاي عالم بالاترين
با افق هايي كه تا تكثير شد با نام تو
يك جهان آمد پديد و قطعه اي از جنس نور
يك زمين آمد كه عالم گير شد با نام تو
حضرت حق سرزمين عشق ها را آفريد
نام زيباي تو بُرد و كربلا را آفريد
از ازل الطاف حق نور شما را آفريد
با حضورت در جهان عشق و صفا را آفريد
تا بگويد رمز عشق واقعي را ذوالجلال
كشتي صبر آفريد و ناخدا را آفريد
باز ايزد بر خداييِّ خودش أحسنت گفت
تا وجود دختر خيرالنّسا را آفريد
از جمالش باز هم شَقُّ القَمَر ايجاد شد
يا دوباره حضرت شَمسُ الضُّحا را آفريد
تا خدا مي خواست بر تو نوكراني آورد
منّتي بر ما نهاد و شكر، ما را آفريد
مَستي امشب از قُدوم پاك تو آزاد شد
هر دو عالم از وجودت شهرِعشق آباد شد
نور رويت بر زمين آمد شدي مهتاب عشق
عكس تو گُل كرد روي صفحه اي در قاب عشق
آمدي از آسمان تا بَر حسين خواهر شوي
نه ، كه حتّي بوده اي تو ، مادر ارباب عشق
بِينِ آغوش برادر خنده بر لب داشتي
از همان وقت ولادت بوده اي بي تاب عشق
اشك شوق از ديده ي حيدر نشسته بر تنت
خوش به حالت غسل كردي تاابد باآب عشق
اصل خاك كربلا مُهر نمازت بوده است
پس جَبينت سجده رفته بر گِلِ ناياب عشق
موجم و بر سطح دريايت تلاطم كرده ام
باز از عشق تو دست و پاي خود گم كرده ام
انتظار حضرت خيرالنّسا سر آمده
چون براي آيه ي تطهير ، كوثر آمده
گُل بريزيد اي ملائك بر سر اهل زمين
از همه ارض و سما همواره برتر آمده
همچو زهرا مادرش امّ ابيها مي شود
پس بگو بر حيدر كرّار ، مادر آمده
رنگ و رويش مادري و خُلق و خويش مادري
يا كه اصلاً شايدم زهراي ديگر آمده
ازدحام صف درِ ميخانه غوغا مي كند
باز هم بهر شراب عشق ، ساغر آمده
پيش پاي يارِ ما جبريل زانو مي زند
كلِّ عالم يكصدا فرياد ياهو مي زند
آمدي و مونس غم ها شدي و بعد از آن
آمدي و زينت بابا شدي و بعد از آن
بس كرامت ديد از تو عالم و مبهوت شد
زِينِ اَب نه ، زينب كبرا شدي و بعد از آن
مادرت روح دو پهلوي محمّد بود و رفت
حال ، تو روح برادرها شدي و بعد از آن
دست حيدر داد دستت را به دستان حسين
مخزن الاسرار عاشورا شدي و بعد از آن
آمد آن روز و حسينت بِينِ گودال بلا
عاقبت هم ناله با زهرا شدي و بعد از آن
درغروب غم ،(اسيرِ) بوسه ي آخر شدي
هم كه در عين اسارت حيدر ديگر شدي

 

شاعر : حمید رمی

  • پنج شنبه
  • 15
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 4:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران