امشب از اوج آسمانها نور آمد
امشب امید چشمهای کور آمد
گویا کسی شیرین تر از انگور آمد
دیگر برای سینه زنها شور آمد
قنداقه اش را جبرئیل از عرش آورد
آیینه حق را به روی فرش آورد
سوی زمین آمد تجلی از خدا باز
او آمد و انگار آمد مرتضی باز
وقتی کبوتر با کبوتر باز با باز
پس می کند سوی حسینش چشم را باز
عالم ندیده این چنین خواهر برادر
عالم شود قربان این خواهر برادر
انگار این کودک قیامش فرق دارد
ساقی کوثر گفته جامش فرق دارد
زینب شده یعنی که نامش فرق دارد
الحق عقیله احترامش فرق دارد
او محترم باشد برای خانواده
پشت سرش باشد دعای خانواده
چشمان زهرائیش الحق بی نظیر است
وقتی پدر شیر است او هم ماده شیر است
از خاک عالم تا خدا او تک مسیر است
هم شد شریک شاه هم نعم الامیر است
نور دوعینش باشد، او هم هست آنجا
هر جا حسینش باشد، او هم هست آنجا
وقتی برادر هست چیزی کم ندارد
غیر از برادر کار بر عالم ندارد
او غصه ها دیده ست اما غم ندارد
جز دوری از دلداده اش ماتم ندارد
گویا سه روز است او حسینش را ندیده
من مانده ام بانو چرا رنگش پریده؟؟
قبل از ازل تا حشر بی همتاست زینب
تنها فقط یک گفت، چون یکتاست زینب
هفت آسمان یک قطره پس دریاست زینب
گرچه زن آمد بر زمین، آقاست زینب
در نام او صد کیمیا را می توان یافت
در زینب کبری خدا را می توان یافت
دربار زینب ماورای عرش باشد
عبد خدا بوده، خدای عرش باشد
بی ذوالفقار او لافتای عرش باشد
اصلا فقط زینب برای عرش باشد
این ابتکارش را خدا وقتی که رو کرد
دین خودش را در زمین با آبرو کرد
همسایه حتی سایه ی او را ندیده
انگار غصه طاقت او را بریده
حالا زمان وعده ی زهرا رسیده
باید ببیند کربلا را پس خمیده
باید ببیند شمر در گودال رفته
باید ببیند مادرش از حال رفته
ایکاش هرگز او نبیند گرگ ها را
ایکاش چشمانش نبیند بوریا را
دعوا سر عمامه، نعلین و عبا را
انگشت بی انگشتر خون خدا را
- شنبه
- 17
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 4:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه