می شمارد قلب زارم دردهای مادرم را
کرده جور دیگری امشب هوای مادرم را
خانه ی همسایه ها بودم که یک دفعه شنیدم
از میان ازدحام کوچه" وای" مادرم را
من به عمرم کوچه را این قدر بی سامان ندیدم
در هجوم نعره،گم کردم صدای مادرم را
تازه فهمیدم قد مادر چه رعنا بود آری!
بعد از آن روزی که دیدم انحنای مادرم را
او عروسی مرا هرگز ندید و در عوض من
در سنین کودکی دیدم عزای مادرم را
درد زهرا ظاهرا جز مرگ تسکینی ندارد
استجابت کن خداوندا دعای مادرم را
شاعر : مظاهر کثیری نژاد
- شنبه
- 17
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 4:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه