روی گلبرگ یاس ، خار افتاد
پیش چشمان یار ، یار افتاد
دست از دامن علی نکشید
دست او عاقبت ز کار افتاد
قبله قلب حضرت حیدر
پس چرا رو به قبله ای آخر
کاش من بین آن در و دیوار
پیش مرگ تو می شدم مادر
به رخ خود ز ننگ رنگ زدند
همه با هم به طبل جنگ زدند
بار آیینه ی تو را دیدند
بی هوا آمدند و سنگ زدند
تو که در بین آتش و دودی
می روی از برم به این زودی
کاش من با تو پشت در بودم
کاش روز عروسی ام بودی
شاعر : مهدی پور پاک
- سه شنبه
- 20
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 5:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی پور پاک
ارسال دیدگاه