• یکشنبه 2 دی 03


شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( انگار رفته تیغ بر این چشم تر، فرو )

2903

 انگار رفته تیغ بر این چشم تر، فرو
در منجلاب ظلم عدو تا کمر ، فرو
با یک اشاره رفته و با یک نظر، فرو
رفته به سینه تیزی این میخ در فرو
ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت
راز سکوت چیست؟ گمانم که... وایِ من
پشت نقاب کیست؟ گمانم که... وایِ من
حرفی نزن بایست گمانم که... وایِ من
این زخم میخ نیست گمانم که... وایِ من
ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت
آنجا به دست دشمنت آیا قلاف بود؟
پاسخ دهید، پاسخ زهرا قلاف بود؟
ای کاش درد فاطمه تنها قلاف بود
در هم اگر نبود، خدایا قلاف بود...
ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت
این کینه ها ز بدر ، ز خیبر رسوبی است
این ضربه ها که گاه شمالی،جنوبی است
می گفت ظالمانه عجب حس خوبی است
آتش بیاورید در خانه چوبی است
ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت
از بین برده جان تو را زخم میخ در
شیوایی بیان تو را زخم میخ در
شیرینی زبان تو را زخم میخ در
مجموعه توان تو را زخم میخ در
ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت
مادر شنیده ام ز پدر رو گرفته ای
قد قامتی به قامت ابرو گرفته ای
بی اختیار دست به پهلو گرفته ای
امشب دوباره غصه بازو گرفته ای؟
ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت
یاس بهشت .... پیکرش آتش گرفته بود
این پر شکست... آن پرش آتش گرفته بود
باور نکن که معجرش آتش گرفته بود....
مردی شکست... همسرش آتش گرفته بود
ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت
ای ساقه در برابر مشتی تبر مرو
ای حوصله! تو را به خداوند، سر مرو
پیش حسن بمان و از این پیش تر مرو
از این به بعد لطف کن ، پشت در مرو
ای کاش در نبود و یا میخ در نداشت

 

  • سه شنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 5:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران