زبانحال حضرت زینب (س)
واحد
مادر یه وقتایی چرا مضطرب و بی تاب میشی
داری چرا مثل یه شمع لحظه به لحظه آب میشی
من زینبم جون بر لبم به داغ عشقت اسیرم
مثل اونا که پیر شدن دستات می لرزه ،بمیرم
جسم و جان و روح من ، مادر مجروح من
وامصیبت وا اُمّا
******
گواه داغ دلمه این بارون اشکای من
من و ببخش گفتم اگر که موهام و شونه بزن
تویی که تو عُمر کمِت خیلی مصیبت ها دیدی
دستت بالا نیومد و از من خجالت کشیدی
رُخ کبود و خمیده ، میشی آخر شهیده
وامصیبت وا اُمّا
******
خیلی داری درد میکشی مادر این و خوب میدونم
با چادر خاکی دارم نماز حاجت میخونم
غلاف و سیلی و آتیش،جنایت دشمن دین
یادم نمیره لحظه ای که افتادی روی زمین
یار و یاور بابا ، گل پرپر بابا
وامصیبت وا اُمّا
شاعر : حاج امیر عباسی
- پنج شنبه
- 22
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 15:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه