آمد بهار و بهار من نیامد
روشنی چشم تار من نیامد
چون خار و خس در رهش افتاده ام من
اما گل بی خار من نیامد
گل نرجس کجایی ـ که مردم از جدایی
**
من هستم غلام و تو هستی امیرم
قسم به مویت که بر مویت اسیرم
این آرزویم بود ای آرزویم
آنقدر دورت بگردم تا بمیرم
گل نرجس کجایی ـ که مردم از جدایی
**
ای آبروی همه از آبرویت
ای لیله ی قدر من خرمن مویت
تو کعبه ای و کعبه در طواف تو
ای حجر الاسود من خال رویت
گل نرجس کجایی ـ که مردم از جدایی
شاعر : سید محسن حسینی
- دوشنبه
- 26
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 12:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید محسن حسینی
ارسال دیدگاه