اشکم گرفته راه چشمان ترم را
تا ننگرم روی گل نیلوفرم را
بگذار ای غم سربه روی دامن من
تا که نثارتو کنم چشم ترم را
درسینه ام یک آسمان فریاد دارم
اما گرفته بغض راه حنجرم را
جان از تنم مشتاق پرواز است اما
دردا شکسته سنگ غم بال .پرم را
اطراف چشم ماه خاموشم کبود است
سیلی سیه کرده عذار همسرم را
ای اختران آسمان دیدید امشب
شستم به اشک خود گل نیلوفرم را
ای اشکها راه نگاهم را ببندید
تامن نبینم اشکهای دخترم را
برقبر خاموش گلم ای غم چنان شمع
هرشب بزن آتش تمام پیکرم را
با یار خود عهد وفائی بسته ام من
دراین ره آخر می دهم جان وسرم را
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- سه شنبه
- 27
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 14:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه