اي بُـرده تا بـه اوج ،جهـاد وعقيــده را
پــرواز داده است پيــام تـو ايــده را
اي عصمت مقّدس حق، حق به جلوه ات
ترسيـم كرده است صفـات حميـده را
تـومهــررحمتـي كـه زانــوار عصمتت
روشـن كنـد خـداي، چـراغ سپيـده را
يك جلــوه از تجلّـي نـورتـو درنمـــاز
داده نشـان به خلـق، هـزاران پديده را
فـانـوس آفتـاب قيــامت ولاي تـوست
بـرمـا ببخش آينـه اي زان سپيــده را
فـريـاد خطبـه خـواني تو اي خطيب نور
بيـــدار كــرده است دل آرميـــده را
كرببلا،مدينـه وكعبـه نه، هـرچـه هست
مديون توست دين به عزت رسيـده را
سرلوحة نجـات بشـرخـوانـده اندوبس
يك بـانـوي جـوان زدنيــا بـريـده را
داغ تـورا سپـُرد بـه دوش فلك خـداي
وقتـي كـه آفـريـد سپهــر خميـده را
تصـويري از حمـاسـه وايثـاروغم كشيد
صُنـع خـداي بـاغ به آتش كشيـده را
فردا چـه محشريست به محشر،چوآورند
بـرروي دست غنچـة درخـون تپيده را
هـرشب بـه يـاد گـوشة چشـم كبود تو
روشـن كنـم زاشك شبستـان ديده را
بـرروي دوش مـاست«وفـائي»رسـالتي
تكـرار گـركنيـم حـديث شنيـده را
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- سه شنبه
- 27
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 14:45
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه