بي تو اي هستيِ حيدر(ع)چه عذابي بكشم
زار و سرگشته و مُضطر چه عذابي بكشم
هر نفس ، هر دلِ شب آرزوي مرگ كنم
سرِ اين قبرِ مُطَّهر چه عذابي بكشم
چقدر عمرِ تو در خانه ي من زود گذشت
آه اي سوره ي كوثر چه عذابي بكشم
بعدِ نُه سال از اين شرم، كه خم گشته و پير
دادمت دستِ پيمبر(ص) چه عذابي بكشم
موقعِ رفت و شد از خانه كه مي گردد باز
لنگه ي سوخته ي در چه عذابي بكشم
نيمي از صورتِ تو پرده ي اِبهام گرفت
از غمِ سيلي و معجر چه عذابي بكشم
هر شب از روضه ي تكراري كابوسِ حسن(ع)
مادرم را نزن آخر چه عذابي بكشم
زينبت(س)بر سرِ سجاده زبان مي گيرد
من از اين نوحه ي مادر چه عذابي بكشم
از خدا در غمِ تو صبرِ مرا مي خواهد
چادر انداخته بر سر چه عذابي بكشم
بچه هاي تو سرِ سفره تحمّل نكنند
جايِ خاليِ تو ديگر چه عذابي بكشم
هيچ كس از خبرِ مرگِ تو افسوس نخورد
بعدِ تو گشته مُقدر چه عذابي بكشم
بينِ مسجد همه برگشته به من خيره شدند
قاتلت رفت به منبر چه عذابي بكشم
از چهل مرد نمائي كه تو را سخت زدند
شده تقدير مكرر چه عذابي بكشم
خارِ چشمم شده خنديدنِ قنفذ هر روز
بي تو اي لاله ي پرپر چه عذابي بكشم
شاعر : علیرضا شریف
- سه شنبه
- 5
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 6:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا شریف
ارسال دیدگاه