زمزمه
تابوت مادرم را ، بابا برد به شانه
با قامتی خمیده ، تنها و مخفیانه
یا فاطمه یا زهرا
******
دیگه صدای مادر ، نمی رسه به گوشم
حرفی بزن با بابا ، ای مادر خموشم
یا فاطمه یا زهرا
******
راحت شدی عزیزم ، دیگه زدرد پهلو
نیازی نیست كه دیگه ، از بابا بگیری رو
یا فاطمه یا زهرا
******
بابا می گه خانومم ، كی اینجوری جفا كرد؟
با دستای كثیفش ، از من تو رو جدا كرد
یا فاطمه یا زهرا
******
حیاط خونه وقتی ، پر از آتیش و دود شد
یه جوری زد كه بازوت ، خیلی سریع كبود شد
یا فاطمه یا زهرا
******
فاطمه چی كشیدی ؟ ، وقتی درو سوزوندن
منو با دست بسته ، تو كوچه می كشوندن
یا فاطمه یا زهرا
شاعر : محمد مهدی روحی
- سه شنبه
- 5
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 7:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد مهدی روحی
ارسال دیدگاه