تو فاطمه ای جلوه ي انوار الهی
تو فاطمه ای بی بدل و لا یتناهی
تو قبله و دلها همه تا کوی تو راهی
عالم شده با نور تو روشن، به نگاهی
زهرایی و دنیا شده در کار تو مبهوت
دنیا نه فقط، عرش، سما، عالم لاهوت
از درک بشر منزلت توست فراتر
تفسیر کند قدر تو را سوره ي کوثر
تو فاطمه ای روح و دل و جان پیمبر
بسته ست به جانِ تو، همه هستی حیدر
جان تو شده بسته به جان علی آری
در یاری او از همگان افضلی آری
حالا شده این شهر عزاخانه ي مولا
آتش زده نمرود به کاشانه ي مولا
در شعله شدی آه تو پروانه ي مولا
ای وای از این حال غریبانه ي مولا
جان تو و جان علی آرام نداری
پهلوت شکسته ولی آرام نداری
مانع شده ای یک تنه از بُردن حیدر
تو در وسط کوچه شدی جوشن حیدر
کِی گشت جدا دست تو از دامن حیدر؟
حیران شده از غیرت تو دشمن حیدر
پس دید که با تو نبرَد راه به جایی
وقتی که تو این گونه به سوی علی آیی
بستند کمر آن همه بر کشتنت این بار
در کوچه چهل تن همه آماده ي پیکار
طوفان بلا بود و تو دلخسته و بی یار
شد غرق به خون از غم تو دیده ي مسمار
گفتند که با کشتن تو کار تمام است
گفتی که نه این مرحله آغاز قیام است
با قامت خم دست به دیوار گرفتی
ناگه مدد از حیدر کرار گرفتی
در دست که سر رشته ي پیکار گرفتی
آرامش از آن خصم ستمکار گرفتی
در سینه ي تو آه جگر سوز، علی گفت
چشمان پر از خون تو آن روز علی گفت
برپای نمودی وسط کوچه قیامت
جان دادی و جان ولی ات ماند سلامت
ای خون تو احیاگر اسلام و امامت
آخر به سرانجام رسد اشک مدامت
یک جمعه سحر منتقمت می رسد از راه
بر پرچم او نقش «علیً ولی الله»
شاعر : یوسف رحیمی
- چهارشنبه
- 6
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 5:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه