یکباره آسمان در، جوش و خروش آمد
با نالۀ ملائک، بانگ سروش آمد
دشمن هجوم آورد، بر گلشن ولایت
از پشت در صدای زهرا به گوش آمد
در بین آتش و دود ، یک غنچه گشت مفقود
با ناله در برِ گل ، تا گلفروش آمد
وقتی که محسن او، در خون خویش غلطید
با پهلوی شکسته زهرا به هوش آمد
آنجا که دید دشمن، بسته امام او را
با باری از رسالت ، بر روی دوش آمد
در کوچه های غربت، بگرفت دامنش را
خون در رگان عصمت، ناگه به جوش آمد
بازوی او شکسته، شد از غلاف شمشیر
امّا چو موج و توفان، او درخروش آمد
تا که برد به خانه ، تنها امام خود را
از خانه تا به مسجد ، او سخت کوش آمد
جان امام خود را، زهرا نجات بخشید
امّا به بستر بیماری خموش آمد
زینب ز مادر خود ،آموخته «وفائی»
در نهضت حسینی ، گر لاله پوش آمد
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- چهارشنبه
- 6
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 12:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه