• سه شنبه 15 آبان 03


شعر مثنوی امام حسین(ع) -( بسم الشهيد، خون خدا ريخت بر زمين )

1843
1

 بسم الشهيد، خون خدا ريخت بر زمين
خون مسيح امّت ما ريخت بر زمين
ديوارها و سقف جهان، بوي خون گرفت
دل هاي خقل را تب و تاب جنون گرفت
مردان كوفه مثل هميشه عوض شدند
وقت وفا به عهد، دچار مرض شدند
نامردهاي نامي تاريخ، كوفيان!
ننگين ترين اسامي تاريخ، كوفيان!
از كينه هاي جاهلي خود گداخته
با اسب، بر جنازه ي خوشيد تاخته
اخر گشود عقده ي «بدر» و «حنين» را
بر نيزه كرد عرب، سر پاك «حسين» را
بر نيزه شد سري كه رسولش به سينه داشت
خون ريخت از لبي كه «علي» لب بر آن گذاشت...
گفتم:«حسين»؟واي به حال زبان من
در شان اين پرنده نبود آسمان من
من لايق نوشتن نام تو نيستم
شايسته ي بيان مقام تو نيستم
مولا! اگر چه خوب تريني و من بدم
امّا هميشه دست به ياد تو مي زدم
من دائما به ياد تو از عشق گفته ام
هر لحظه با نسيم تو درخود شكفته ام
مولاي من! اجازه بده شاعرت شوم
نقّاش آن نگاه دم آخرت شوم
وقتي در انتظار غم آلود خواهرت
بي دست غرق خون شد علمدار لشگرت
در لحظه هاي حمله ي دشمن به خيمه گاه
دشتي كه کودکان تو را مي دهد پناه
وقتي كه دست حضرت سجّاد بسته است
ز فرط درد قامت زينب شكسته است
از كربلا غروب عزيمت چه مي برند؟
اين لشكر حريص غنيمت چه مي برند؟
چندين ستاره كه به اسارت گرفته اند
آرامش حرم كه به غارت گرفته اند
با خويش مي برند نشان گناه را
ننگ بريدن سر خورشيد و ماه را
 

شاعر : مهدی چناری

  • چهارشنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران