از ما زمنیان به شما اسمان سلام
مولای دلشکسته امام زمان سلام
این روزها هزار ودوچندان شکسته ای
حالا کجای روضه بابا نشسته ای
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت
قربان ریشه های نخ شال گردنت
اماده می کنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاهپوش، خدا صبرتان دهد
گویا دوباره بی کس وبی یار وخسته ای
این روزها کنار دو بستر نشسته ای
انگار غصه دار جراحات سینه ای
گاهی به سامرایی وگاهی مدینه ای
یکبار فکر زهر و دل پر شراره ای
یکبار فکر واقعه گوشواره ای
با اینکه بر سر پدر دیده بسته ای
اما به یاد مادر پهلو شکسته ای
ان مادری که بال وپرش درد می کند
هم کتف وشانه هم کمرش درد می کند
هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد
هم اسمان روسریش پر ستاره شد
دو ماه ونیم کارحسن موشکافی و
دو ماه ونیم بازوی مادر غلافی و...
دو ماه ونیم گونه زخمی ماه!تر
از چادر سیاه سرش هم سیاه تر
تااینکه با سیاه پر تازیانه رفت
شمع شب مدینه هم اخر شبانه رفت
- پنج شنبه
- 4
- اسفند
- 1390
- ساعت
- 13:4
- نوشته شده توسط
- میلاد محمودی
ارسال دیدگاه