وقتش شده بیایی و شب را سحر کنی
وقتش شده نگاه به این در به در کنی
وقتش شده که با نظری از کرامتت
درمان درد این همه بی بال و پر کنی
وقتش شده که با عَلَم فاطمه مدد
آیی و زنده یاد نبرد قمر کنی
وقتش شده که با قدم پر ز برکتت
از کوچه و محلّه ی ما هم گذر کنی
وقتش شده که با همه ی مهربانیت
با این دل سیاه و پر از درد، سر کنی
در شام تار فسق و فجور و هوای نفس
وقتش شده بیایی و شب را سحر کنی
شاعر : علی اکبر حائری
- پنج شنبه
- 7
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 13:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اکبر حائری
ارسال دیدگاه