• دوشنبه 3 دی 03


غزل مرثیه تقدیم به حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا -( نشسته ام که براری ز دل نوا مادر )

2817

نشسته ام که براری ز دل نوا مادر
دوباره دختر خود را کنی صدا مادر
نمی شود دل من سیر از تماشایت
که آرمیده ای مثل فرشته ها مادر
بیا کمک کنمت تا که جا به جا بشوی
بیا و تکیه بده تو بر این عصا مادر
دلت چگونه میاید بدون من بروی
مرا میان مصیبت کنی رها مادر
چه گفتی با عمو سلمان که صورتش شد سرخ
که بغض کرد و نگفت یک سخن به ما مادر
هنوز جای سوال است برای دختر تو
چرا به چادر تو مانده ردِّ پا مادر
چرا به جای نصیحت وصیتم کردی
بگو به دختر خود چیست ماجرا مادر
بگو دوباره چه گفتی،درست فهمیدم
من و اسیری و یک سر به نیزه ها؟ مادر
تمام معرکه را یک تنه خودم هستم
فقط به گودی گودال خودت بیا مادر
نه ، صبر کن ، بگو تن پاره
چگونه جمع شود بین بوریا مادر
به ما که گفتی ببوسیم حنجر اورا
چرا زدی تو خودت بوسه از قفا مادر
گمان کنم که شود نحر کشته زینب
به روی خاک پُر از خون کربلا
 

شاعر : مجید احدزاده

  • شنبه
  • 9
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 6:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران