وای اگر طبع من به کار بیفتد
جان و دلم بهرش از قرار بیفتد
کعبه ی حق می شود دل من اگر که
گردش چشمش در این مدار بیفتد
سرمه ی این پلک دیده خاک ره اوست
کاش کمی روی آن غبار بیفتد
آن گل بلبل سِتانِ عرصه ی مستان
کاش نگاهش به روی خار بیفتد
شاه کرم در ره شکار صباحش
کاش گذارش به این ندار بیفتد
کاش روی قبر من قدم بزند تا
سایه ی مویش بر این مزار بیفتد
کاش که زهرا دعا کند ز ته قلب
فصل ظهورش در این بهار بیفتد
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- شنبه
- 9
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 6:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه