شعله پیداشدوای کاش فقط درمی سوخت
پیش چشم ترمن پیکرمادر می سوخت
خرد میشد در آتش زده کم کم اما
نوک مسمارکه قرمزشده بدترمی سوخت
لگدی آمد ودربر روی مادرافتاد
میخ،درسینه که می رفت فرو ترمی سوخت
زخم پهلو وغم محسن اوجای خودش
وای ازبخت بدفاطمه(س)معجرمی سوخت
بسته شد دست یدالله،ولی بداین بود
محضرساقی کوثرسرکوثرمی سوخت
بین آن دود و دم و گریه و درد و اندوه
شرر افتادبه زهرا(س) وپیمبر می سوخت
تا نگاه علی(ع)افتادبه احوال بتول
زیرلب گفت خدا کاش که حیدر می سوخت
شاعر : محمد کیخسروی
- شنبه
- 9
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 6:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد کیخسروی
ارسال دیدگاه