دیدم سر سجاده بانو گریه کردی
همراه درد زخم بازو گریه کردی
دیدم که چشمان تو باران بهار است
با چشمه ی جوشان پهلو گریه کردی
امشب دلیل گریه هایت را شنیدم
گفتی علی تنهاست، بر او گریه کردی
دیگر به جای اشک خون ریزد ز چشمت
از بس که با چشمان کم سو گریه کردی
خون میکنی قلب علی و زینبت را
تا سر نهادی روی زانو گریه کردی
از فضه و زینب شنیدم روز آخر
هنگام شانه روی گیسو گریه کردی
دیدم به زیر چادری که رد پا داشت
از این که پوشاندی ز من رو گریه کردی
- شنبه
- 9
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 7:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین کریمی نیا
ارسال دیدگاه