• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

اشعار فاطمیه - زبانحال مولا(ع) -( تو راه میروی و خون می چکد ز پیرهنت )

3138
2

 تو راه میروی و خون می چکد ز پیرهنت
تو آه می کشی و سرخ می شود حَسَنَت
تو نان نميپزي و سفره ي شبم خالي ست
نه آب ميخوري و... آب ميشود بدنت
ز گيسوان پريشان زينبم پيداست
كه مانده زخم قلافی به دست شانه زنت
چگونه در به رُخم باز كرده اي تنها
كه غرق خون شده امشب مسير آمدنت
بگير پرده ببينم چه آمده به سرت
بلندتر شده اين روزها نفس زدنت
تو گريه ميكني و من به سينه مي كوبم
براي زخم نگاهت براي زخم تنت

 

شاعر : حسن لطفی

  • شنبه
  • 9
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:1
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران