یک دل دیوانه را وقتی کبابش می کُنند
چشم اشک آلود را ظرف شرابش می کُنند
ما در این دنیا به این یا فاطمه گفتن خوشیم
با نگاه او گناهم را ثوابش می کُنند
دوستان دوستانش را هم آخر می خَرَد
هر که با زهراست او را انتخابش می کُنند
خوش به حال گریه کن هایی که بین روضه ها
مادر ارباب را مادر خطابش می کُنند
گرچه او دیروز روی خاک ها افتاده است
بال جبرئیل را فردا رکابش می کُنند
خاک عالم بر سر اهل مدینه تا ابد
فاطمه در می زند اما جوابش می کُنند
هر چه مردم کینه از حیدر به دل اندوختند
بی هوا با فاطمه یکجا حسابش می کُنند
رفته رفته ، ذره ذره ، قطره قطره ، آب آب
زخم های کهنه اش دارند آبش می کُنند
آرزوي مرگ كردن مال هجده ساله نيست
عرشيان با گريه اما مستجابش ميكنند
چوبه ي تابوت و چوب تر... علي بيچاره شد
عاقبت اين چوب ها خانه خرابش ميكنند
استخوان هاي شكستش بيشتر ساييده شد
رفته رفته جسم او را آسيابش ميكنند
- شنبه
- 9
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 13:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه