• شنبه 3 آذر 03


شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( نـخـل امـیـد مرتضی برگ و برش ریخت )

3392
4

 نـخـل امـیـد مرتضی برگ و برش ریخت
 تـا لـشـگر کینه به روی هـمسرش ریخت
 تـصـویـر سـبـز خـانـه اش آتش گرفت و
 بـا صـاعـقـه از خـاطـرات او درش ریخت
 آغـاز حـج فـاطـمـه از پـشـتت در بــود
 در اولـیـن طـوف حرم بال و پرش ریخت
 زهـرا حـمـایـل کـرده بود عزم خودش را
 صـد حـیف اما لشگری روی سرش ریخت
 حـجـم طـنابی را که دست شوهرش دید
 گـرد غـبـار زیـر پـایـش را سرش ریخت
 یـک لـشـگـری از ابـرهـه دور ولـی بـود
 یک یاعلی گفت و سپاهی در برش ریخت
 زهـرا کـمــربـنـد عـلـی را ول نمی کرد
 چـنـدیـن نفر باهم زدند تا آخرش ریخت
 با یک غلافی که در آن شمشیر هم داشت
 او را زدنـد تـا کـه نگین ها و زرش ریخت
 آن هـا حـریـف جـنـگ بـا حـیدر نبودند
 زن را زدنـد تـا کـه غرور شوهرش ریخت
 قـنـفـذ رسـیـد و تـازیـانـه مـاند و مادر
 آنـقـدر زد تـا رنـگ از نـیـلوفرش ریخت
 جـای فـتادن هـای او را  مـی توان یافت
 حـتی میـان راه چند جایی سرش ریخت  
 آمــاده شــد عـالـم شـود ویـرانـه آبـاد
 تـا فـکر نـفـرین از کنار معجرش ریخت ...

شاعر : علیرضا عنصری

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 11:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران