چقدر سخت می گذرد روزگار بی زهرا
علی نمانده برایش قرار بی زهرا
به فکر طعنه و تزویر و دین فروشی اند
ز دست اهل مدینه فرار بی زهرا
بدون فاطمه راه کمال روشن نیست
نداشت مظهری پس کردگار بی زهرا
علی اگر چه پناه پیمبران بوده ...
گمان کنم شده در اضطرار بی زهرا
میان کوچه مغیره به غربتم خندید
تمام قلب من آتش... شرار بی زهرا
بدون فاطمه چشمم دگر نمی بیند
فضای شهر شده پر غبار بی زهرا
به عشق فاطمه هر روز خانه می رفتم
دگر ندارد علی چشم انتظار بی زهرا
شاعر : حسین ایزدی
- شنبه
- 16
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 13:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین ایزدی
ارسال دیدگاه