همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است
ز داغ تو پر زخمم دوای من مرگ است
غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده ام
پس از تو همنفس آشنای من مرگ است
کدام زندگی؟! این خانه بی تو قبر شده
حیات، بر من و بر بچه های من مرگ است
تو ذره ذره شدی آب و من نفهمیدم
که در سکوت تو ای همصدای من مرگ است
شبیه چشم کبود تو اشک می ریزم
شبیه دست شکسته دعای من مرگ است
شبی که بند کفن را گره زدم گفتم
پس از تو فاطمه عقده گشای من مرگ است
پس از شکستن پهلوی تو کنار علی
چگونه زنده بمانم سزای من مرگ است
در آن لگد که به در خورد، فاش می دیدم
کسی که خیمه زده بر سرای من مرگ است
به جای خالی تو بین خانه می نگرم...
همین که نیستی اصلا برای من مرگ است
شاعر : محمد بیابانی
- شنبه
- 16
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 13:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد بیابانی
ارسال دیدگاه