• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( ابری گریست بر سر شهر و نماند و رفت )

2213
1

ابری گریست بر سر شهر و نماند و رفت
از شعرهای چشم سپیدش نخواند و رفت
هجده بهار آمد و روی دل زمین
یک هاله از حریر بهشتی کشاند و رفت
او حسرتی به وسعت دریای چشم خود
بر چشم های تشنه ی ساحل نشاند و رفت
بالی شکسته داشت... ولی با امید گفت
«عجّل وفات» و بال خودش را تکاند و رفت
او مزه ی غریب غروبی شکسته را
زیر زبان زخم افق ها چشاند و رفت
بعد از وداع آرزویش در دل شبی
پشت سرش زمین و زمان را دواند و رفت
آن شب دلش برای عزیزش گرفته بود
آن شب برای چشم سحر روضه خواند و رفت

 

شاعر : محمد نجاری

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران