غصّه ات ای ملک سوخته پر سنگین است
گریه ام روز و شب و شام و سحر سنگین است
کس ز من بعد تو بر صبر توقع نکند
بشکند چون که کمر ، درد کمر سنگین است
بانویم ، هست یقینم که تو را چشم زدند
وضع و حال تو بگوید که نظر سنگین است
با علی حرف بزن تا که نگویند به هم
با علی مثل همه فاطمه سر سنگین است
رمقی نیست که حرکت بدهی جسمت را
نتوانی بزنی بال که پر سنگین است
تک و تنها وسط راه رهایم نکنی
راهزن پر شده و بار سفر سنگین است
همه با دیدن روی تو چنین می گفتند
دست آنکس که تو را زد چقدر سنگین است
شاعر : غلامرضا حق پرست
- شنبه
- 16
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 16:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
غلامرضا حق پرست
ارسال دیدگاه