ای تمامی اقتدار علی
رفتی و مانده ام تک و تنها
این تن پر جراحتت امشب
بانی شرم من شده زهرا
**
زیر این نور ماه می بینم
بدنی غرق خون و لاغر را
دستهایم به لرزه افتاده
غسل تو پیر کرده حیدر را
**
وای زهرا نمانده چیزی تا
من کنم دست و پای خود را گم
به سر موی تو چه آورده؟
آتش کینه های این مردم
**
پهلوان دلاور خیبر
آخر از شرم تو ز پا افتاد
کاش تو پشت در نمی رفتی
میخ در کار دست حیدر داد
**
کاش می مردم و نمی دیدم
پیش چشمان من زمین خوردی
وسط شعله با پسر دادن
آبروی سقیفه را بردی
**
ای یگانه حبیبه حیدر
رفتی و من بدون مأنوسم
روی نیلی تو شبیه حسن
می شود تا همیشه کابوسم
**
دارم از غصه تو می میرم
کاش می شد که می زدم فریاد
غسل و تدفین تو عذاب من است
کار سختی به دوش من افتاد
**
ورمی که به روی بازوی توست
برده آرامش و قرار مرا
زد نمک روی زخم دختر تو
عرق شرم صورت بابا
**
بیشتر از همیشه شد زهرا
نگرانی شوهرت امشب
با تو که مادری چنین کردند
چه کند این زمانه با زینب
شاعر : محمد حسین رحیمیان
- یکشنبه
- 17
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 12:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد حسین رحیمیان
ارسال دیدگاه