لطـیف خــانهء مـن ، نازنیــن مـن، بانــــو
میــــان خانـه مـــرو راه بـر روی زانـــو
حریف دشمن من گشته ای نه در خانه
میان کوچه و بازار و مسجد و هرسو
بیا و روی مگیر از من ای حبیبهء من
به من بگو که چرا اینچنین شدی کم رو
ز بس که غربت تو دلخراش و جان کاه است
شبانه بردمت از خانه ، ای گل شب بو
چراغ خانهء من ، روشنای چشم منی
بیا و جان حسن اینچنین مزن سوسو
نود شب است که در خانه گوشه گیر شدی
ز زخم ســـینه و پهــلو و صــورت و بـــازو
تو خـــانه دار تــرین مــــادری ولـی زهـــرا
بیـــا و دست مبـر ایـن سـری تو بر جــارو
نگاه های دم آخرت پر از حرف است
چرا تو خیره شدی اینقدر به زیر گلو
میان مجلسشان یک حرامی ملعون
سرت گرفته به دستش ولی چرا از مو
میـــان کشمــکش قــتله گاه تو زینب
دوید و ناله زد: ای ناکسان لباسش کو
تمام پیکر تو خونی است و زخم شده
امان ز زخم دهن ، صد امان ز زخم گلو
شاعر : رسول ملکی
- دوشنبه
- 18
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 6:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رسول ملکی
ارسال دیدگاه