باز امشب لرزه برهفت آسمان افتاده است
چرخ گردون زین غم ازتاب وتوان افتاده است
ای دل ازغم گریه کن با اختران سوخته
برزمین ماه علی از آسمان افتاده است
شمع عمرپُر فروغ فاطمه خاموش شد
درغمش پروانة او نیمه جان افتاده است
گریه کن ای آسمان با باغبان ، کزابرغم
برسر گلهای زهرا سایبان افتاده است
کاش یارب دست گلچین بشکند،کزظلم او
یاس عصمت در ره باد خزان افتاده است
آب داردباغ گُل را همره خود می برد
عکس اودرچشم های باغبان افتاده است
زین مصیبت بس که باران ریخت ازچشم علی
بین زهرا وعلی ، رنگین کمان افتاده است
در دل تاریکی شب باچه حالی مرتضی
روی خاک قبر زهرای جوان افتاده است
اشک وآه وناله ازکف اختیارم را رُبود
بلبل طبع«وفائی»از زبان افتاده است
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- سه شنبه
- 19
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 7:45
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه