در ره عاشقی فدا بودی
پیش از اینها تو باخدا بودی
گرچه گفتی کنیز زهرایی
مادر شاه سر جدا بودی
***
حرز تو یک نگاه فاطمه (س)شد
قمرت خاک راه فاطمه (س)شد
گفته ای با علی که مولاجان
پسرم هم سپاه فاطمه شد؟
***
روضه خوان غریب یعنی تو
مادر غم نصیب یعنی تو
آنکه مرحم به زخم حیدر شد
چون هزاران طبیب یعنی تو
***
بارها گفته ای به عباست
از ادب،از وفا،فداکاری
که مبادا به ظهر عاشورا
دست خود از حسین (ع)برداری
***
وچنین گفته ای زصدق وصفا
تا رضای ولی رضای خداست
مهر تایید پاسداری تو
نقش لبخند سید الشهداست
***
باخبر تاشدی زعباست
ناله از دل زدی برای حسین (ع
که ای بشیر از حسین گو بر من
پسرانم همه فدای حسین
***
لختی آرام گیر ام بنین
دل دشمن ز روضه ات خون شد
به گمانم که کربلا رفتی
دست وپهلوی ساقی ات خون شد
***
وقت رفتن که آمده به سرت؟
که نگاهت جواب حیدر داد
به گمانم که حضرت زهراست
یا جواب تو شاه بی سر داد
شاعر : رسول میثمی
- یکشنبه
- 24
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 15:1
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رسول میثمی
ارسال دیدگاه