از پس چادرتان بوی خدا می آید
چقدر واژه ی مادر به شما می آید
همسر حیدر کراری و خود فاطمه ای
مادر شیرنر ، تک یل در علقمه ای
آمدی تا که دراین دایره محرم بشوی
جای زهرا به علی مونس وهمدم بشوی
آمدی تا که دلت ساحل دریا بشود
قمرت کرب وبلا حضرت سقا بشود
دامنت مکتب عباس ابوفاضل توست
ادبت پرچم آن تک یل دریا دل توست
نامتان فاطمه و صاحب اصل ونسبی
توخودت یک تنه انگار که کوه ادبی
توکه در بحث وفا شهره ی مذهب شده ای
ازچه رو آمده ای فضه ی زینب شده ای
در وقار و عظمت فخر زمینی بانو
کوثر و فاطمه و ام بنینی بانو
دلتان مملوِ از مهر امام شهداست
چارفرزندشماسهمیه ی کرب وبلاست
کربلا گفته ام و بال وپرم میسوزد
واژه ی مشک نوشتم جگرم میسوزد
از دل زینب افسرده بخوانم بانو
یاکه از ماه ترک خورده بخوانم بانو
ازدو دست قلم نور دوعینت گویم
یاکه از غربت گودال وحسینت گویم
عرش بر کرب وبلا یکسره زائر شده بود
علقمه جای شما فاطمه حاضرشده بود
علقمه پر شده بود از نفس پریاسش
میرسید از هم جا « یاولدی عباسش»
روی دامان خودش آمد و مهمانش کرد
مزد ایثار تورا فاطمه جبرانش کرد
ازهمین رو به گمان شور ونوا میگیری
برحسین بن علی بزم عزا میگیری
روز آخر شد وانگار کمی تب داری
نام زیبای گل فاطمه بر لب داری
آمده خانه علمدار تو بانو برخیز
فاطمه آمده دیدار تو بانو برخیز
شاعر : مجید قاسمی
- چهارشنبه
- 27
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 15:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجید قاسمی
ارسال دیدگاه