• دوشنبه 3 دی 03


شعر م -( در شهر مدینه چه خبر افتاده )

2531

در شهر مدینه چه خبر افتاده
که از غم آن خون به جگر افتاده
ای مادر آب...مادر تشنه لبان
در مرثیه ات چند پسر افتاده
هی مویه مکن که از حسینم چه خبر؟
بر چهره ات از گریه اثر افتاده
هی روی زمین مشین! زمین تب دارد
برخیز که کوچه محتضر افتاده
این کوچه کمی تحملش کم شده است
از بعد زنی که پشت در افتاده
از روضه ی فرزند شما دانستم
مشک و علم و دست و سپر افتاده
خورشید زمین خورد...خدا رحم کند
در علقمه انگار قمر افتاده
آن روز نبودی که ببینی مادر
سقای تو با تیر سه پر افتاده
دیدم رباب هم به اصغر میگفت
انگار عمو به دردسر افتاده
شمشیر...سنان...نیزه...و حتی...ای وای
روی بدنش جای تبر افتاده
یه لحظه عمود آهنین آمد و بعد
دیدم که حسین از کمر افتاده
فرمود چگونه به حرم گویم که
عباس چقدر مختصر افتاده!؟
ای وای چطور اینچنین پاشیدی
دستت...دهنت...تنت...مگر افتاده؟!
برخیز برادرم...! بیا برگردیم
ناموس حسین در خطر افتاده...!

شاعر : امیر رضا قدیری

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران