چون لب تیغ تو مستـانه دهن وا کردم
مرده بودم که ز عشق تو کفن وا کردم
یا علی گفتم و از هرم شــــــراب نامت
این زبان بسته دهن را به سخن وا کردم
تو خدایی خودت راکن و من بنــدگی ات
که به شوق تو فقط سر به چمن وا کردم
از می ناب خودت در خم این مست بریز
چون ز صهبای تو من خمره ی تن وا کردم
ای عقیـــق لب سرخ تو شـــــراب آلوده
بهـــر یک بوســه ز تو ره به یمن وا کردم
بین ایوان تو دیدم که خدا معتکف است
و "تـــرانی" تو را از سـر "لـن" وا کــردم
شاعر : مجيد نجفی
- شنبه
- 30
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 14:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجيد نجفی
ارسال دیدگاه