ای روضه ات زِ روضة رضوان حکایتی
حتّی بهشت از سرِ کویت علامتی
گودالِ قتلگاهِ تو محراب عشق بود
در بندگی، خدایِ خلوصِ عبادتی
انگشترِ تو حاجتِ دشمن روا کند
یعنی که در سخاوتِ خود بی نهایتی
گاهی به رویِ نیزه و گاهی به زیرِ تیغ
لب تشنة فراز و نشیبِ هدایتی
راهی به شهرِ کوفه شدی تا نشان دهی
بر " اشبح الرّجال " که مردِ صداقتی
موسایِ عشق یکدله همراهِ خواهرت
( مهمانِ چوبدستیِ بزمِ جسارتی )1
پیچیده در ترنُّمِ هستی صدایِ تو
ای نایِ سر بریده شکوهِ فصاحتی
شاعر : غلامرضا رهنمایی قراملکی
- پنج شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 6:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
غلامرضا رهنمایی قراملکی
ارسال دیدگاه