سراغ ما تو بيا اي بهار جاويدم
که از فراق تو سردي گرفته اميدم
نميتوان ز دو چشمت نخواند آیه ی حُسن
ملازم ست نگاهت براي خورشيدم
زمان هجرت تو سال و ماه نشناسد
سفيد مويي من يک نشان ز تبعيدم
من آن سکوت غريبانه را چه چاره کنم؟
سکوت کردم و گفتم تو راست تقليدم
تويي ستاره، تويي ماه، هم تويي خورشيد
منم چو ذرّه که بي انتهاست تصعيدم
يگانگي کن و يکرنگي اي تضاد تناسب
تقارب تو رساند مرا به توحيدم
تمام لحظه ی رنگين در انکسار شفق بود
گذشت تاري شب ها گريخت تهديدم
بيا تو اي همه مهر و وفا کجايي تو؟
رقيب ميشکند اقتدار تأييدم
بخوان به محفل جانان به يک اشاره مرا
که آن اشاره برون آورد ز ترديدم
- پنج شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 15:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه