حالا تو از همیشه ی خود سر به زیرتر
از هر چه شعر، هر چه غزل بی نظیرتر
طوفان چندم ست مگر می توان شمرد؟
آه ای زنی که کوه به صبر تو سجده برد
در خیمه چلّه بستی و بیرون نمی زنی
آتش به داغ سینه ی مجنون نمی زنی
تنها نشسته ای که مبادا نگاه تو
آیینه ات غبار بگیرد ز آه تو
حالا کبوتران سپید تو پر زدند
عاشق تر از همیشه به قلب خطر زدند
بعد از هزار بار شکستن در انتظار -
دارند می رسند سر بهترین قرار
دارند می رسند به تعبیر خوابشان
یوسف شدند و هر چه زلیخا خرابشان
دارد صدای دلکش تکبیر می وزد
از چار سوی حادثه ها تیر میوزد
حالا درست لحظه ی از عشق گفتن ست
این ابتدای فصل بلند شکفتن ست
این رقص واژگون که سرآغاز ماجراست
طرح پرنده ای است که در بیکران رهاست...
شاعر : لیلا صبوری زاده
- پنج شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 16:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
لیلا صبوری زاده
سید مهدی سید ابراهیمی
حالا تو از همیشه ی خود بی بدیل تر
از هرچه شعر و هرچه غزل بی نظیر تر جمعه 13 دی 1398ساعت : 01:35