با سر انگشتم نوشتم آه... باران گریه کرد
پشت شرمِ شیشه جاری شد خرامان گریه کرد
تیرگی ها را که باران از نگاهِ گریه شست
شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه کرد
در هجوم کشف های ناگهانی گُر گرفت
شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد
تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند
چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد
آه ای دریای نور، ای مهربان، ای لطف محض
در جوابم یک حرم، در خاک و ویران گریه کرد
هادی ای مظلوم گمنامِ تبارِ فاطمه
غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد
شاعر : کاظم رستمی
- یکشنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 16:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
کاظم رستمی
ارسال دیدگاه