خشکانده بود رایحه ی باغ سیب را
دستی که بسته بازوی مرد نجیب را
از دست داده اند ز گل های پیرهن
یعقوب های عاطفه صبر و شکیب را
با پای خسته ندبه ی خود تا بقیع برد
مردی که عرش می بَرَد امن یجیب را
باید علی بماند و زهرا سفر کند
باید چه کرد قسمت خود را نصیب را؟
تنها به چاه می شود این بار باز گفت:
آن طعنه های مردم دنیا فریب را؟
تابوت مرگ را به سر دوش می نهد
امشب مسیح شانه گرفته صلیب را
شاعر: جواد محمد زمانی
- دوشنبه
- 22
- اسفند
- 1390
- ساعت
- 13:33
- نوشته شده توسط
- میلاد محمودی
ارسال دیدگاه