در اولین سحری که سرشته شد گِل ما
نشست مهرِ علی در تمامیِ دل ما
میان خیل ملائک در آن شب پر نور
سخن ز نام علی بود در مقابل ما
و ما به نام علی استغاثه کردیم و
از آن زمانه علی گشت نقل محفل ما
صدای اشهدُانَّ علی ولیُ الله
طنین فکنده ز هر مأذنِ قبائل ما
سپس به دامن لطف علی فقیه خدا
دراز گشت دو دست گدا و سائل ما
چگونه سجده به جا آوریم پیش خدا
که شد محبت مولا تمام حاصل ما
اگر نبود علی بی جواب می ماندیم
چه می شد حکم قضاوت، و یا مسائل ما
علی امیر شد و مصطفی به خود بالید
و کور شد دو چشمان کِید جاهل ما
شاعر : رضا باقریان
- یکشنبه
- 21
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 6:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه