قاری قرآن من
یوسف کنعان من
از غم هجرت ببین
حال پریشان من
این منو این ماتم و
اشک روانم حسین
غصه هجران شده
قاتل جانم حسین
سر روی خاک غم می نهم
در اوج غربت جان می دهم
بگذشته با روضه ی تو روز و شبم
من هم چون تو ای برادر تشنه لبم
اخ المظلوم۳
دم به دم از داغ تو
بر سر و سینه زنم
بی کس و تنهاترین
خواهر دنیا منم
با که بگویم ازین
درد جدایی حسین
منتظرم لحظه ای
پیش من آیی حسین
یکسال و نیم از غم مضطرم
غرق خون گشته چشم ترم
بر پیکرم آتش زده ماتم تو
چون رقیه دق میکنم از غم تو
اخ المظلوم۳
درد دلم بی کران
هر نفسم سینه سوز
پیروهن خونی ات
بوی تو دارد هنوز
وقف عزایت شده
هستی من یا اخا
کی رود از خاطرم
خاطره ی کربلا
قلبم شد لبریز سوز و آه
میمیرم با یاد قتلگاه
یاد آن دم که بین خون میغلطیدی
نفس های آخرت را میکشیدی
اخ المظلوم۳
واقعه ی مقتل و
کرببلا یک طرف
داغ چهل منزل و
شام بلا یک طرف
دختر حیدر کجا
مجلس نامحرمان
پیش دو چشمم زدند
بر لب تو خیزران
وای از حال طفلانت حسین
وای از اشک چشمانت حسین
در خرابه ذکر بابا بابا پیچید
زخم لبهای پاکت را دخترت دید
اخ المظلوم۳
***این زمینه حاصل همکاری دو شاعر عزیز بهمن عظیمی و علی قالیباف می باشد***
شاعر : بهمن عظیمی
- پنج شنبه
- 25
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 5:37
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه