شده روزم تيره چنان شب
دلم غرق غم شد لبالب
كجايى اى سالارزينب حسين جان٢
كجايى اى داروندارم
كجايى ماه شام تارم
ببینی ازغم بيقرارم حسين جان٢
بايادت،شده غرق ماتم دل پرآهم
دمادم اسيرغمى جانكاهم پس ازتوپناهم
رسيده ديگروقت لقا حسين
حاجت زينب گشته روا حسين
دراين دقايق پيشم بيا حسين
سالار زینب(س)بی سر برادرم۳
پس ازتوخواهردربدرشد
غمين وزاروخون جگرشد
زداغ هجرت نوحه گرشد حسين جان٢
پس ازتوغرق غم شدم من
گرفتار ماتم شدم من
اسيرنامحرم شدم من حسين جان٢
چون ذلفت ،پريشان شدم اى عزيزجانم
دمادم به یاد غمت گریانم،نمانده توانم
غریب و تنها ماندم دور از وطن
نمانده از تو چیزی برای من
دگر به غیراز این کهنه پیرهن
سالار زینب(س)بی سر برادرم۳
نرفته از یادم برادر
شدی پیش چشمم تو پرپر
زدی دست و پا زیر خنجر حسين جان٢
رقیه دیگر بی عمو شد
علی اصغر پاره گلو شد
تن پاک تو را زیرورو شد حسین جان۲
گودالی،پر از خون شد و مادری گریان شد
زمین و زمان یکسره ویران شد،بهارم خزان شد
تن شریفت در خاک و خون تپید
مقابل من موی تورا کشید
دیدم سرت را او از قفا برید
سالار زینب(س)بی سر برادرم۳
ز کف دادم بعد از تو چاره
منو طفلانت در نظاره
ز زه آمد ده تا سواره حسین جان۲
تنت پا مال این و آن شد
سر تو سهم دیگران شد
نصیب لبهات خیزران شد حسین جان۲
میدیدم،سرت را روی نیزه های اعدا
کنار سر غرق خون سقا،واویلا واویلا
منزل به منزل آواره ات شدم
گریان جسم صد پاره ات شدم
رفتی ندیدی بیچاره ات شدم
سالار زینب(س)بی سر برادرم 3
شاعر : بهمن عظیمی
- پنج شنبه
- 25
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 5:39
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه