ما خنده را به مردم بی غم گذاشتیم
گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم
قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک
چون کعبه دل به چشمه زمزم گذاشتیم
مردم به یادگار اثرها گذاشتند
ما دست رد به سینه ی عالم گذاشتیم
چیزی به روی هم ننهادیم در جهان
جز دست اختیار که بر هم گذاشتیم
دادند اگر عنان دو عالم به دست ما
از بیخودی ز دست همان دم گذاشتیم
الماس، بی نمک شده بود از موافقت
تدبیر زخم و داغ به مرهم گذاشتیم
بی حاصلی نگرکه حضور بهشت را
از بهر یک دو دانه چو آدم گذاشتیم
صائب! فضای چرخ، مقام نشاط نیست
بیهوده پا به حلقه ی ماتم گذاشتیم
شاعر : صائب تبریزی
- شنبه
- 27
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 13:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
صائب تبریزی
ارسال دیدگاه