• سه شنبه 18 اردیبهشت 03

 مهدی رحیمی زمستان

غزل ح رت رقیه(س) -( نکند باد بیاید، سَرِِ نِی خم بِشَود! )

2578
1

نکند باد بیاید، سَرِِ نِی خم بِشَود!
و از این باغچه، یک شاخه ی گل کم بشود!‌
نکند ابر بخواهد، همه ی بغضش را
در غزل خوانی یک گریه ی نم نم بشود
نکند… آه! پدر جان به خشونت امشب
سر زلف تو پریشان شده، در هم بشود!
کهکشان آمده پایینِ سَرِِ هفده نی
که شب گمشدگان، صبح دمادم بشود
باز کن لب، که روایت بکنم قرآن را
که دلیل تو برای همه، محکم بشود
تا تو بالای نِی ای، مرهم پایم زخم است
اگر این دشت سراسر، گل مریم بشود
چشم کوبیده به نی، هی، مِی شش ساله‌ی تو
وای! اگر چهره ی خندان تو در هم بشود!
کوه اگر بود می‌افتاد ز پا، پس چه عجب
قامت دختر شش ساله اگر خم بشود!
مکّه تا کوفه، چهل سال بر این «مِی» رفته
که خروشان شده راوی محرّم بشود

شاعر : مهدی رحیمی

  • یکشنبه
  • 28
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 6:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران