زندان گرفته / حتی صدای مرد زندانبان گرفته
حتی زنی بد / از ساحتش بوی خوش ایمان گرفته
زنجیر و پابند / از استخوانهایش توان و جان گرفته
مثل مدینه / مولای ما انگشت بر دندان گرفته
هر تازیانه / با کینه از پهلوی او تاوان گرفته
از سفرهی او / دشمن سه روزی هست آب و نان گرفته
اما بهجایش / هر نیمهشب روی سرش قرآن گرفته
ذهنم دوباره / حال و هوای روضهای عطشان گرفته
آتش کشیدند / آتش بمیرم معجر و دامان گرفته
شام غریبان / گوشه به گوشه بارش باران گرفته
رقّاص شامی / آسایش از یک کاروان مهمان گرفته
عمامهای را / خاکستری پر شعله و سوزان گرفته
نی غرق نور است / انگار خولی نیزهای تابان گرفته
بابا کجایی؟؟ / با نام بابا یک سه ساله جان گرفته
شاعر : مجید لشگری
- یکشنبه
- 4
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 4:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجید لشگری
ارسال دیدگاه