ای نور عظیم رستگاری
وی در دل و جان زلالِ جاری
ای بسته دو دیده بر دو دنیا
وا کرده نگاه سوی عُلیا
جنّات نعیم نیّت توست
هم خلد برین هَمیَّت توست
ماه از سحر تو وامدار است
مِهر از نگهِ تو شرمسار است
شب از پر گیسوی تو خیزد
از پلک تو صد ستاره ریزد
توحید ز چشم تو ببارد
خورشید ولایت تو دارد
وقتی که تو می کنی مناجات
بر عرش خدا کند مباهات
هنگام قیام تو به محراب
دلها شود از نماز تو آب
از همّت نالة بلندت
وز دولت گیسوی کمندت
محراب به پیچ و تاب آید
مَه دیدنِ آفتاب آید
ای عالِمِ غیب و الشّهاده
وی حضرت واجب الاطاعَه
حالاتِ تو از علی نشان است
سجّاده ترا کشان کشان است
شب تاب عبادتت ندارد
جز اشک ، سعادتت ندارد
در راه خدا قوام داری
اِقدامِ علَی الدّوام داری
تزکیّة نفس شیوة توست
تطهیرِ نفوس میوة توست
بر ساحتِ اقدس امامت
تحبیبِ قلوب در مرامت
از بس که تو صاحب احترامی
با پنج امام هم کلامی
با اینکه پیمبری ، ندیدی
این پنج امام را تو دیدی
ایام علیِ مرتضی را
دوران امام مجتبی را
همراه حسین تا شهادت
همراز علی نه تا اسارت
آغوش تو آسمان انجم
بر دوش تو بود امام پنجم
یا حضرت نافذ البصیره
چشمان تو مَحرمُ العشیره
دل را ادب تو درس داده
جان را دو لب تو درس داده
دانم ز چه عبد صالحی تو
زیرا به حسین مادحی تو
بی تو نتوان ز یار گفتن
وز رحمت کردگار گفتن
صد خطبه ز مطلب تو می ریخت
یا سیدی از لب تو می ریخت
در فضل تو ای ابوالفضایل
این بس که تویی علی خصایل
گر شیرِ خدا سپر ندارد
همچون تو کسی پسر ندارد
هنگامة جنگ سرفرازی
شمشیر به دست توست بازی
صفین برای دوستانت
شد شاهد رزم بی اَمانت
مسبوق به سابق است رزمت
صیّادِ دقایق است عزمت
ای ماه به پیش چشم خورشید
صفینِ تو بود خوش درخشید
شمشیر تو هر طرف که چرخید
تا عمقِ سپاه خصم لرزید
ای قالع قاسطین ابالفضل
وی قاتل مارقین ابالفضل
ای دشمنِ مشرکین ابالفضل
وی خصم منافقین ابالفضل
وصف تو شجاعت است و هیبت
مدح تو اطاعت است و بیعت
محبوب دل پیمبرانی
محصول بیوت صالحانی
از ناحیة پدر عظیمی
وز مادری اَت عجب کریمی
گر اُم بنین تُراست مادر
زهراست ترا چو سایة سر
با اینکه کنیز آل طاهاست
در مادر تو شکوه زهراست
وصف تو هر آنچه بی حساب است
از فاطمة بنی کلاب است
مانند تو کس نمک ندارد
بال و پر تو مَلک ندارد
ای روح تو چون روان خیمه
دستان تو سایبان خیمه
تا لحظة آخر ای علمدار
بودی ز حریم حق نگهدار
آنکه ز قبیله ات نشان داشت
از بهر تو نالة امان داشت
بس غم به رخِ عبوست آمد
اخلاص به دست بوست آمد
ای سایة تو اَنیس زینب
هم صحبت و هم جَلیس زینب
تو عشقِ تمام اهل بیتی
امّید خیام اهل بیتی
تو ماه منیر هل اتایی
تو کاشفِ کربِ کربلایی
اطراف حرم چنان حصاری
از خصم که واهمه نداری
□□□
آب آورِ من سقایتی کن
بر تشنه لبان عنایتی کن
بی مشک مرو در این هماوَرد
گر آب نشد به خیمه برگرد
طفلان همه ذکر تو بگویند
در زمزمة عمو عمویند
ای ماه مگو که شرمگینم
بی دست نَیُفت بر زمینم
افسوس ترا مُجاب دیدم
)چشمان ترا پر آب دیدم(
از بس که رخ تو غرق خون است
ماه از سر عرش واژگون است
ای میر غریبِ دل شکسته
زهرا به کنار تو نشسته
مظلومۀ عشق یاور توست
زهرای شهیده مادر توست
شاعر : محمود ژولیده
- شنبه
- 10
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 4:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه