من همان آینه ی شب زده ات مست تو ام
رو گرفتم زتو چون سایه ی بی رنگ تو ام
پیش من باش و ببین امشب از آن شب هایست
که کنار تو و یک عالمه دل تنگ تو ام
نشود فاش جهان آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی زجهان من و توست
درد ها پر شده در خانه ی سینه که مپرس
قصه هایی ست در این بیت حزینه که مپرس
کاش می شد که شبی با تو بگویم آقا
رازی از کوچه ی باریک مدینه که مپرس
فاش کردم به جهانی که منم پابندت
زخم هایم به فدای گل یک لبخندت
من فقط زخم از آن کوچه خریدم اما
غرق کابوس شده روز و شب فرزندت
از شب حادثه روی حسنم زرد شده
از غم دل هوره ی او نفسم سرد شده
جلوه ای کرد که انگار تو همراه منی
کاش می دیدی علی جان پسرم مرد شده
- دوشنبه
- 7
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 7:46
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه